خلاصه بنا به مکاتب و گرایشهاى نوین زبانشناسى و سخن کاوى در تعاملات زبانى، نحوه بیان به اندازه خود پیام اهمیت دارد البته میزان اهمیت نحوه بیان در همه انواع متون یکسان نیست بلکه در پارهاى از متون(از جمله متون قرآنى و ادبى) بیشتر از سایر متون مىباشد.مقاله حاضر مسئله امانت یا خیانت در ترجمه قرآنى را از نظر حفظ نحوه بیان آیات قرآنى در معادل ترجمهاى آنها مورد بررسى قرار مىدهد.البته مبناى بحث مقالهاى است که طى آن نویسنده ترجمه غیرمسئولى از یک آیه قرآنى را مطرح مىنماید که تنها زیبائى متن مقصد را بدون ک.چکترین توجه به نحوه بیان پیام مربوطه در متن مبداء مورد توجه قرار داده است.در این نوشته سعى شده تا نشان داده شود که در ترجمه، بخصوص ترجمه متونى نظیر قرآن، تنها رعایت تعادل پیامى کافى نیست بلکه بر مترجم است که نحوه بیان متن مبداء را در متن مقصد نیز منعکس نماید.
1-نوشته حاضر واکنشى است نسبت به مقالهاى تحت عنوان مسئله امانت در ترجمه که چندى پیش در مجله نشر دانش 1 چاپ شد و چهار سال بعد در برگزیده مقالات همین مجله در باره تجرمه نیز تجدید چاپ گردید 2 .مقاله مزبور ترجمه فارسى آیه شریفهاى از قرآن مجید را مورد بررسى قرار داده و ضمن بحث در ماهیت امر، آنرا بهترین و امینترین ترجمه دانسته است.بحث ارائه شده در این مقاله در نوع خود حداقل براى نویسنده نوشته حاضر«جالب»و«الهام بخش»بود.زیرا اکثر مقالات و نوشتههائى که درباره ترجمه و وظایف مترجم به رشته تحریر در آمده اغلب مدعّى توصیف و تعیین وظایف مترجم در حفظ امانت بودهاند ولى به ندرت از کلى گوئى فراتر رفته و در تبیین ماهیت معنا و پیام در زبان، و مفهوم دقیق رعایت امانت در ترجمه سعى نمودهاند.مقاله یاد شده از جمله معدود نوشتههائى است که تا حدودى وظایف مترجم را در قبال حفظ امانت با توجه به انواع نقشهاى زبان، و از جمله نقش خبرى و نقش هنرى و نوع متن مورد بحث قرار داده است.پس از مطالعه این مقاله در چند سال پیش بر آن شدم تا در مسائل ترجمه در رابطه با مفهوم«امانت»و ماهیت راستین پیام و معنا در دادوستدهاى زبانى بین انسانها به بررسى بپردازم و با وجود آنکه حاصل این بررسى در پارهاى از موارد با نظرات نویسنده مقاله مزبور همسوئى ندارد به هر صورت مقاله یاد شده را انگیزه عمده در گرایش خود به مسائل ترجمه میدانم.
2-نویسنده مقاله انواع کلام را در رابطه با نقشهاى دوگانه زبان تحت عنوان«کلام وابسته به واقعیت»(نقش خبرى»و«کلام وابسته به خود یا کلام خود ایستا»(نقش هنرى)مورد بحث قرار داده و به وظایف مترجم در قبال رعایت امانت در هر یک از انواع مزبور پرداخته است.وى ضمن برشمردن سه شرط عمده مترجم خوب، تسلط بر زبان مبداء، تسلط بر زبان مقصد، و تسلط بر موضوع مورد بحث متن ترجمه رعایت امانت در ترجمه را یکى از وظایف عمده مترجم بر مىشمرد و آنرا، به بیان دیگر، معادل با حفظ سبک متن اصلى مىداند.البته مقاله تعریف روشنى از کلمه«سبک»را به عنوان یک اصطلاح جامع به معناى«چگونگى ارائه پیام در متون»بکار مىبرد و به حق اعلان مىدارد که در جریان ترجمه، مترجم همان اندازه که در انتقال پیام و محتواى متن مبداء به خواننده ترجمه سعى مىکند باید در منعکس ساختن سبک و چگونگى ارائه پیام نیز کوشا باشد:
«....مسلما کافى نیست که خواننده فقطبداند نویسنده چه گفته است،بلکه به همان اندازه نیز مهم است که بداند چگونه گفته است.» 3
نویسنده ضرورت رعایت سبک و نحوه بیان مطلب را باز به حق در همه انواع متون یکسان مىداند و معتقد است که در«کلام وابسته به واقعیت»و متونى که در آنها«نقش خبرى»دست بالا را دارد«محتوا از سبک جداست و وظیفه مترجم در وهله اول این است که محتوا را هر چه دقیقتر و روشنتر از زبان مبداء به زبان مقصد منتقل کند و در وهله بعد سبک نویسنده را فقط در صورتى باید برگرداند که لطمهاى به فهم محتوا نزند.» 4 و در«کلام وابسته به خود و خود ایستا»و به تعبیر دیگر، در متون ادبى و آثار شعرى، محتوا از صورت و نحوه بیان جدا نیست و ضرورت انعکاس سبک و نحوه بیان در جریان ترجمه بیشتر و شدیدتر مىشود:
«....در شعر صورت و محتوا از یکدیگر جدائىناپذیر است و شاعر اگر بخواهد شیوه بیانش را تغییر دهد ناچار محتواى سخنش نیز تغییر میکند...» 5 در ادامه بحث در مورد وظایف مترجم در قبال حفظ سبک متن اصلى در آثار هنرى و بویژه آثار شعرى، نویسنده به ترجمههاى متعددى از آیه شریفه:«و ارسلنا الریاح لواقح» 6 اشاره مىکند که عبارتند از«ما بادها را آبستن کنان فرستادیم»و«ما بادهاى آبستن کن رحم طبیعت را فرستادیم.»وى هیچکدام از آنها را به خاطر عدم حفظ سبک و نحوه بیان متن مبداء«امین» نمىداند و تنها ترجمه زیرا را از یک متن متعلق به قرن پنجم-ششم هجرى مىپسندد:«و ما بادها را به دامادى گلها و درختان فرستادیم.»که به اعتقاد وى با وجود این که مترجم کلمات«دامادى»، «گلها»و«درختان»را از خود به متن ترجمه افزوده است ترجمه امینى است زیرا با اینکار«هم محتوا را کاملا بیان کرده و هم سبک شاعرانه را». 7
همان طور که تلویحا در بالا اشاره نمودیم نظرات نویسنده مقاله را در مورد این که نحوه بیان و شیوه سازماندهى کلام متکلم به همان اندازه محتوا و مضون پیام اهمیت و ارزش دارد و این که مترجم در فرایند ترجمه نباید آنها را نادیده بگیرد قبول داریم.و نیز قبول داریم که میزان ضرورت رعایت نحوه بیان با توجه به نوع متن و اهداف و اغراض ترجمه و نیز مخاطب تغییر مىکند.اما آنچه که به عنوان«ترجمه امین»آیه یاد شده در آن مقاله مورد تائید قرار گرفته است ترجمهاى کاملا «غیر امین»مىباشد.زیرا بر خلاف نظر خود نویسنده که در ترجمه متون ادبى و«خود ایستا»
نحوه بیان باید دقیقا رعایت شود نحوه بیان متن مبداء در ترجمهء مزبور حفظ نشده است.در قسمتهاى بعدى نوشته حاضر به اثبات این نظر خواهیم کوشید.
3-ما در نوشتهاى دیگر 8 ابعاد هفتگانهاى را براى برقرارى تعادل ترجمهاى بین متن زبان مبداء و زبان مقصد به قرار زیر مورد بحث قرار دادهایم:واژگان، ساختار، بافتار، میزان غیرمستقیمى کلام(فاصله کوجود بین معناى متکلم و معناى مخاطب)، گونههاى زبانى، تاثیر ادراکى، و تاثیر ادبى.در این اثر ضمن بررسى وظایف مترجم در قبال تک تک این ابعاد تعادل ترجمهاى ذکر کردهایم که این ابعاد در چارچوب فرایند سخن 9 ارتباط تنگاتنگ دارند و در تعامل و تأثیر متقابل عمل مىکنند و نه بطور منتزع و جدا از هم.به عبارت دیگر، مترجم در جریان ترجمه، در پى برقرارى مثلا تعادل واژگانى یا ساختارى جدا از سایر ابعاد یاد شده و بدون توجه به تاثیر آنها نمىتواند عمل بکند.زیرا آنچه که بطور منتزع از سایر ابعاد تعادل ترجمه، به عنوان معادل ترجمه اى یک عنصر واژگانى یا ساختارى زبان مبداء محسوس مىشود در رابطه با ابعاد دیگر ممکن است معادل ترجمهاى معیوب و کاملا غیر قابل قبول تلقى شود.شرح مفصل تک تک این ابعاد تعادل ترجمهاى خارج از محدوده این نوشته مىباشد و ما تنها در رابطه با بحث فوق درباره علت غیر قابل قبول بودن ترجمه یاد شده از آیه شریفه«و ارسلنا الریاح لواقح»نگاهى گذرا به بعد«تاثیر ادبى»مىاندازیم.
4-منظور از«تاثیر ادبى»یک متن آن تأثیر ویژهاى است که یک متن یا اثر ادبى از نظر ادراکى، احساس و یا القائى بر روى دریافت کننده متن بر جاى مىگذارد.این تأثیر ویژه، علاوه بر عناصر زبانى عادى تشکیل دهنده متن(نظیر کلمات، دستور زبان، و غیره)از یک سلسله الگوهاى خاص نشأت مىگیرد و در واقع وجود این الگوها است که یک متن ادبى را از دیگر انواع متون متمایز مىسازد.ویدوسون 10 این الگوهاى ویژه را تحت سه مقوله:1)آوائى(نظیر اوزان شعرى، قافیه و غیره)، 2)دستورى(نظیر کاربرد توازن دستورى و ساختارهاى متوازن در متن و 3)معنائى(نظیر صناعات ادبى از قبیل استعاره 11 و تشبیه 12 ، کنایه 13 ، اصطلاحات 14 ، ضرب المثلها 15 ، تمثیلات 16 و غیره)طبقهبندى مىنماید و معتقد است که پیام یک متن ادبى حاصل تأثیر متقابل عناصر عادى زبانى(نظیر اصوات، کلمات و دستور زبان)و این الگوهاى ویژه مىباشد.چنین تاثیرى را مىتوان در نمودار یک نشان داد:
چنانکه از تصویر فوق پیداست الگوهاى ادبى در آفرینش پیام ادبى نقش عمدهاى را ایفا مىنمایند و کوچکترین بىتوجهى مترجم به این الگوها به تخلف از آنچه که امانت در پیام نویسنده اصلى نامیده مىشود منجر مىگردد.البته تفاوت بین متون ادبى و متون دیگر یک تفاوت درجهبندى شده مىباشد و بستگى به نوع و تعداد الگوهاى بکار گرفته شده در متن بخصوص دارد.هر اندازه که تعداد این الگوها در یک متن بیشتر باشد بهمان اندازه آن متن ادبىتر مىباشد و متناسب با این تعداد، میزان دشوارى کار مترجم در تعیین معادلهاى ترجمهاى امین بیشتر مى گردد.ما وظیفه مترجم را، بویژه در مورد ترجمه آثار ادبى، چنین توصیف مىکنیم:«مترجم باید سعى کند در ترجمه خود شرایطى را مهیا سازد که تحت آن شرایط خواننده متن ترجمه بتواند با نویسنده اصلى متن مبداء ارتباط برقرار کند».انجام چنین کارى بدون توجه دقیق به الگوهاى ادبى بکار گرفته شده توسط نویسنده اصلى امکان ندارد.و چنانچه نمودار فوق نشان مىدهد الگوهاى ادبى و یا، به عبارت دیگر، نحوه بیان پیام از عناصر عادى زبانى یا محتوا و پیام عادى متن جدا نشدنى و لاینفک مىباشند.
نقش هر یک از این الگوها و علل بکارگیرى آنها در متن ادبى به تفصیل در جاى دیگر مورد بحث قرار گرفته است 17 که تکرار این بحثها خارج از حوصله این نوشته مىباشد.در اینجا تنها در رابطه با ترجمه امین آیه شریفه یاد شده به نگاهى مختصر به الگوهاى معنائى و وظایف مترجم در قبال آنها بسنده مىکنیم.
5-در زمره الگوهاى معنائى به استعاره، تشبیه، کنایه، اصطلاحات و غیره اشاره کردیم که خمیر مایه عمده اکثر این الگوها کاربرد«نماد» 18 مىباشد که نویسنده با این کاربرد اقدام به آفرینش تصاویر ذهنى ویژهاى مىنماید تا از طریق این تصاویر، پیام ویژه خودش را به مخاطب منتقل نماید.آفریننده اثر ادبى به عوض این که پیام خودش را مستقیما با استفاده از ترفندهاى عادى ارتباط زبانى 19 به مخاطب ارائه دهد با بهرهگیرى از ترفند نمادگرى 20 و تصویرسازى ذهنى 21 ، اقدام به ارائه غیرمستقیم پیام مىکند و این نحوه ارائه یکى از ابعاد عمده نقشهاى الگوهاى معنائى به حساب مىآید.به علاوه تفاوت الگوهاى مختلف معنائى، مثلا استعاره، تشبیه(از دیدگاه نقش ادبى آنها)از همدیگر را مىتوان بر حسب میزان و درجه مستقیم نبودن نحوه ارائه پیام توجیه نمود. منظور از ارائه غیرمستقیم پیام از طریق ترفندهاى نمادگر این است که شاعر یا ادیب به عوض اینکه خصیصه یا صفتى را مستقیما و بطور ایستا و قطعى به یک شیئ یا پدیده یا شخص منتسب کند، با استفاده از یک نماد و مرتبط ساختن آن با شیئ یا پدیده و یا شخص، به آن نماد امکان مىدهد تا با تمام ویژگیهایش با ابعاد مختلف معنائى شیئ یا پدیده و یا شخص مربوطه، در ذهن مخاطب به طرزى پویا به تعامل و تاثیر متقابل بپردازد و در واقع در پرتو این تعامل پویا مىباشد که «هالهاى»از ابدیت و خلاقیت همواره پیام سخن ادبى را احاطه مىکند.تعامل یاد شده را مىتوان در جدول شماره یک ترسیم نمود.
براى مثال، در استعاره«صورت آینه»که«صورت یار»شیئ مربوطه و«آینه»نماد مورد نظر مىباشد ابعاد مختلف صورت شخص با ویژگیهاى مختلفى که مىتوان به آینه نسبت داد در ذهن مخاطب به تعامل و تاثیر متقابل مىپردازند و با توجه به زمینه ذهنى، پیش تصورات، و باورهاى وى پیامى را در ضمیر ادراکى او متبلور مىسازند که چنین پیامى ممکن است از شخصى به شخص دیگر فرق بکند.این ماهیت غیرقطعى و غیر دقیق پیام و نیز حالت پویا و خلاق حکام بر ان و جریان تدریجى فرایند نمادشکنى 22 و بالاخره انبساط ذهنى بخصوصى که از این فرایند منتج مىگردد همگى ببرکت کاربرد الگوى معنائى استعاره مىباشد.چرا هیچکدام از ترکیبات زیر:«صورت زیبا»، «صورت شفاف»، «چهره نورانى»، «صورت پرنور»و جز آنها که فاقد الگوى معنائى مزبور بوده ولى مىتوانند جزو تعبیرات استعاره یاد شده به حساب بیایند داراى همان پویائى، خلاقیت و ابدیّت پیامى باشند.البته ابدیت و خلاقیت پیامى که ما تحت عنوان نقش القائى الگوهاى ادبى مورد بحث قرار دادهایم 23 تنها یکى از نقشهاى الگوهاى ادبى محسوب مىشود و بحث در سایر نقشها از قبیل نقش روانشناختى و ادراکى خارج از حوصله این نوشته مىباشد.
پس کاربرد الگوهاى معنائى و یا در واقع هر یک از الگوهاى ادبى در ارائه پیام و آفرینش تاثیر ادبى نقشى با اهمیت وجه بسا مهمتر از عناصر عادى زبانى ایفا مىنماید.به عبارت دیگر، نحوه بیان در سخن و متون ادبى 24 نقشى فعالتر از خود پیام به عهده مىگیرد.روى این صال، اگر بر اصل امانت در ترجمه معتقد باشیم و اگر اعتقاد داشته باشیم که وظیفه مترجم تنها فراهم آوردن زمینهاى مناسب براى رو در رو ساختن نوسینده اصلى با خواننده متن ترجمه مىباشد و باید همانند آینهاى تنها منعکس کننده اندیشهها و نظرات و دیدگاههاى نویسنده اصلى به خواننده متن ترجمه باشد، نه فقط عامل شکلگیرى و جهتیابى این اندیشهها، مىتوانیم سنگینى مسئولیت وى را در قبال«ترجمه»آثار ادبى و تعیین معادلهاى ترجمهاى براى الگوهاى ادبى متن مبداء درک کنیم.
نه تنها نادیده گرفتن این الگوها در جریان ترجمه منجر به پایمال شدن بخشى و چه بسا قسمت عمدهاى از پیام ادیب و شاعر اصلى خواهد شد بلکه کوچکترین تغییر در این الگوها ممکن است منجر به تغییر در ماهیت تاثیر ادبى آنها و ابعاد خلاقیت پیام ادبى و میزان ابدیت آن گردد.براى مثال، مترجم نمىتواند و نباید استعاره را به تشبیه و یا بالعکس ترجمه نماید. 25 زیرا چنانچه قبلا اشاره شد تفاوت بین این دو صنعت ادبى را مىتوان بر حسب میزان غیرمستقیم بودن روش ارائه پیام و در نتیجه درجه و بعد ابدیّت و خلاقیّت پیامى توجیه نمود.یعنى روش نمادگرى«استعاره» نسبت به«تشبیه»غیرمستقیمتر و در نتیجه پیام مربوطه و تأثیر ادبى حاصله از آن نسبت به پیام ادبى «تشبیه»خلاّقتر، ابدىتر و عمیقتر مىباشد.براى مثال:استعاره«صورت آینه»را با«تشبیه»،
«صورت چون آینه»در نظر مىگیریم که با توجه به نحوه عمل هر یک و تأثیر هر کدام در فرایندهاى نمادشکنى مخاطب، واضح است که پیام بدست آمده از استعاره نسبت به پیام حاصله از تشبیه غیرقطعىتر و روند ذهنى مربوط بدان نیز پویاتر و در نتیجه تأثیر ادبى آن ابدىتر و خلاقتر خواهد بود.
6-اکنون با توجه به بحث فوق، آیه«و ارسلنا الریاح لواقح»و ترجمه آن بصورت«و ما بادها را به دامادى گلها و درختان فرستادیم»را که به اعتقاد نویسنده مقاله یاد دشه 26 ترجمه امینى مىباشد مورد بررسى قرار مىدهیم.در این آیه، هیچ الگوى ادبى ویژهاى بکاربرده نشده است. البته منظور ما تنها الگوى معنایى مىباشد زیرا الگوهاى آوائى و دستورى بىنظیرى در همه آیات قرآن کریم بکار رفته است که ان آیه نمىتواند مستثنى از این امر باشد.علت عمده توجه ما به الگوى معنائى در اینجا کاربرد چنین الگوئى از طرق مترجم مىباشد که مىخواهیم این کار مترجم را در پرتو بحثهاى فوق مورد ارزیابى قرار دهیم.کاربرد«الگوى استعاره»«دامادى گلها و درختان»توسط مترجم در حالیکه متن مبدأ داراى چنین الگوئى نمىباشد یک نوع تخلف از اصل امانت در ترجمه محسوب مىشود.و با اینکه ممکن است گفته شود که مترجم در این تجرمه در نوع پیام متن مبداء تغییرى نداده است و تازه بکارگیرى چنین ترفندى از جانب مترجم موجب «زیبائى کلام»و«راحت فهمتر شدن پیام»گردیده است، ما چنین کارى را شایسته یک مترجم امین نمىدانیم.زیرا اولا، همانطوریکه قبلا یادآور شدیم در همه انواع متون بویژه در متون ادبى نحوه بیان همان اندازه اهمیت دارد که خود پیام.مضافا این که در پارهاى از موارد نحوه بیان سهم بسیار عظیمى را در امر پیام رسانى ایفا مىنماید.ثانیا، مگر مترجم غیر از منعکس کردن پیام دقیق نویسنده اصلى، وظیفه دیگرى نیز از قبیل«زیباتر کردن کلام»، «راحت فهمتر نمودن»پیام و غیره دارد؟در چنین مواردى، دیگر او را مترجم نمىنامیم و بهتر است القابى نظیر«مفسر»، «باز آفرین»و غیره به او اطلاق نمود.ثالثا، چنانچه قبلا در رابطه با ارتباط میزان ضرورت رعایت و حفظ«نحوه بیان»در ترجمه با عوامل ویژه بحث نمودیم و همانطور که خود نویسنده مقاله به یکسان نبودن درجه اهمیت نحوه بیان در ترجمه هر کتابى اشاره نموده است، 27 ممکن است گفته شود که عدم رعایت نحوه بیان متن مبدا و اضافه نمودن یک استعاره در ترجمه آیه فوق چندان تخلفى محسوب نمىشود.در پاسخ چنین نظرى باید بگوئیم که رعایت دقیق اصل امانت در
ترجمه متون قرآنى به لحاظ ماهیت پیام و جهتگیرى از تعبیرات ناروا از آن بسیار ضرورى و حتى واجب است.مترجم آیه یاد شده، با بکارگیرى صنعت ادبى استعاره، در میازن ابدیت و خلاقیت کلام مبداء دخالت نموده است که چنین کارى را باید«خیانت در ترجمه»به حساب آورد و نه «امانت».در پرتو این بحثها، و پیشنهادى که ما براى ترجمه آیه یاد شده داریم به قرار زیر است: «و ما بادها را بارور کنان فرستادیم.» خلاصه سخن این که، چون نحوه ارائه پیام، که در متون ادبى به صورت الگوهاى ویژه متظاهر مىگردد، جزو لاینفک پیام بشمار مىآید و هرگونه دست کارى در این الگوها بمنزله دخالت در ماهیت و محتواى پیام ادبى محسوب مىشود نادیده گرفتن آنها و یا کوچکترین دخالت در چون و چند آنها به عنوان تخلف از اصل امانت در ترج7مه تلقى مىشود که باید از آن اجتناب نمود.رعایت این امر در ترجمه متون دینى، بویژه متون قرآنى، حائز اهمیت مضاعف مىباشد.
(1).نجفى، ابوالحسن.«مسئله امانت در ترجمه».مجله نشر دانش، سال سوم شماره 1، 1361.
(2).مجموعه مقالات نشر دانش درباره رتجمه.نشر دانشگاهى، 1365.
(3).منبع شماره 1 ص 7
(4).منبع شماره 1 ص 8
(5).منبع شماره 1 ص 9
(6).سوره 15، آیه 22
(7).جواهر القرآن، به کوشش سیدحسین خدیو جم.تهران، بنیاد علوم اسلامى، 1360
(8).الف-لطفى پور ساعدى، کاظم، درآمدى بر اصول و روش ترجمه، نشر دانشگاهى، تهران، 1371.
(17).منبع شماره 8
(23).منبع شماره 8، الف
(25).در رابطه با مسائل و مشکلات ترجمه استعاره به نوشتههاى زیر مراجعه کنید:
ب.یارمحمدى، لطفالله.«نظرى نو به تعبیرات استعارى و مسایل مربوط به آنها».مجموعه مقالات کنفرانس مسایل ترجمه، تبریز، انتشارات دانشگاه تبریز، 1369، ص 87-75.
(26).منبع شماره 1.
(27).منبع شماره 1 ص 7.